بازتاب های قتل فجیع مونا حیدری زامبی های شهر عذرا فراهانی سه هفته پیش خبری هولناک با تیتر «ویروس جدید زامبی در شهرشیان چین» در شبکه های اجتماعی منتشر شد. ویروسی که انسان ها را زامبی می کند و باعث جاری شدن خون از چشم، گوش و بینی افراد مبتلا می شود. منبع این خبر، خبرنگاری امریکایی به نام «بن هارلول» بود که در برنامه War Room استیو بنن، (از نظریه پردازان توطئه) آن را مطرح کرد. او مدعی شد افرادی برایش تصاویری ارسال کردند که این بیماری را نشان می دهد. البته او نتوانست سندی ارایه کند تا ادعای مطرح شده، اثبات شود. برای همین عده ای این خبر را یک «دروغ شاخدار» نامیدند. اما در گوشه دیگری از این کره خاکی، خبرهایی به گوش می رسد که گویی زامبی های واقعی وجود دارند و نمی توان آنها را منکر شد. از قضا در کنار ما در حال زندگی کردن هستند. درست شانه به شانه ما. آنها روز به روز با حوادث و اتفاقات هولناک چهره زامبی خود را به نمایش می گذارند. ۱- می خواهم باورکنم زامبی ها یا مردگان متحرک، واقعی نیستند و فقط موجوداتی خیالی اند. اما این روزها این باور هم مثل بسیاری از باورهای دیگرم مخدوش شده است. چند روز پیش «رکنا» سایت اختصاصی «حوادثی»، فیلمی از یک مرد جوان که سر همسر ۱۷ ساله اش را به قول معروف از بیخ تا بیخ بریده بود و در شهر می گرداند، منتشر کرد.مرد قاتل در یک دستش قمه بود و در دست دیگرش سر بریده همسر جوانش. او در تمام دقایق فیلم منتشر شده، در حال خندیدن است. تصویر او در آن فیلم، تصویر یک انسان نبود. او یک زامبی واقعی بود که با همدستی برادرش، زن نگون بخت را سر بریده و حالا پنجه در گیسوان زن، سر بریده را خیابان به خیابان و محله به محله می چرخاند. همان محله هایی که اهالی اش به او انگ بی غیرتی زده بودند. همان محله هایی که داشتند او را به زامبی شدن تشویق می کردند. ۲- کمتر از یک ماه پیش (۲۱ دی) مردی که در محله نارمک با استفاده از بنزین و مواد شیمیایی اقدام به آتش زدن خودروهای گران قیمت می کرد، بازداشت شد. نامش هادی است، سی و پنج ساله. پنج خودروی مدل بالا را سوزاند و خاکستر کرد؛ آن هم فقط به خاطر حسادت. شب ها برای شناسایی خودروهای گران قیمت در خیابان های شرق تهران، پرسه زنی می کرد. وقتی خودرویی مدل بالا می دید، بنزین را برمی داشت و روی آن می ریخت. فندک می زد و بعد هم انفجار را تماشا می کرد و لذت می برد. اینکه چرا بقیه چنین خودروهایی دارند ولی او باید سوار موتور شود، هادی را آزار می داد. همین مساله باعث شد به یک مجرم «عجیب و کینه جو» تبدیل شود. «عجیب و کینه جو» را برخی همکاران من به او نسبت دادند ولی من او را یک زامبی می بینم. ۳- چند روز پس از این حادثه خبر تکان دهنده دیگری در رسانه ها منتشر شد. مردی که از بالای پل های بزرگراه های نواب، یادگار امام و شیخ فضل الله نوری روی ماشین های عبوری سنگ پرانی می کرد و باعث مرگ چند راننده شده بود، دستگیر شد. اولین بار در آذرماه با پرتاب سنگ از بزرگراه یادگار امام روی یک خودرو باعث مرگ سرنشین ۳۳ ساله خودرو شده بود. همچنین مشخص شد در این ایام به چندین خودروی سواری در حال حرکت نیز خساراتی وارد کرده است. او با این کار باعث مصدومیت چند راننده یا سرنشینان برخی خودروها شده بود.فرد سنگ پران بار دیگر در ۹ دی ماه در محدوده بزرگراه نواب با پرتاب بلوک سیمانی به سمت یک دستگاه خودروی سواری در حال حرکت، باعث مرگ یک خانم معلم حدودا ۴۵ ساله شد. چند روز بعد در همان محل هنگامی که قصد داشت سنگی روی خودرویی پرتاب کند، بازداشت شد. او پس از بازداشت علت اصلی این کار خود را این گونه مطرح کرد؛ می خواستم دل خودم را خالی کنم چون همه به من ظلم کردند. همین مردم در جامعه یک موقع هایی من را مسخره می کردند. می خواستند کتکم بزنند. اذیتم می کردند. من بلد نبودم از حق خودم دفاع کنم. من زبان دفاع از خودم را ندارم. من با کسی دشمنی نداشتم. همین چند وقت پیش برای اولین بار برای دوستم شیرینی بردم اما شیرینی فروش سر من را کلاه گذاشت. قیمت ۴۰هزار تومان بود، اما با من ۸۰هزار تومان حساب کرد. ۴- فرمانده انتظامی تهران بزرگ در مصاحبه ای اعلام می کند؛ پلیس طی همین مدت (تقریبا یک و نیم ماهه) حدود ۱۰ نفر سنگ پران را دستگیر کرده است. حتی یکی از این افراد با سنگی ۵۰ کیلوگرمی دستگیر شده. البته قصد آنان و شدت کارشان به اندازه این فرد نبوده است و دستگیر شدگان قصد و نیت متفاوتی داشتند. در سوژه سنگ پرانی ها، افراد بازداشت شده فارغ از تفاوت انگیزه های مجرمانه شان، در سوژه آتش زدن خودروها، در سوژه سربریدن ها و بسیاری از اتفاقاتی که در این اواخر به وقوع پیوسته (علنی و غیرعلنی)، سوالی ذهنم را درگیر کرده است؛ اگر این افراد زامبی نیستند، پس چه نام دارند؟ زامبی های بالقوه ای که به راحتی در میان ما زندگی می کنند و با کوچک ترین اقدام آنها امنیت مردم یک شهر با خطر جدی مواجه می شود. تکرار خزانی دیگر سهیلا لشکری گاهی در گوشه و کنار این زاد بوم کهن، سرزمین اساطیر و افسانه هایی از جنس مهر و عاطفه، سرزمین فرهنگ ها و آداب و رسوم کهن، خبری هایی می شنویم که بیانش نیز دل سنگ می خواهد. قتل فجیع مونای ۱۷ ساله قلب مان را شکست و وجدان جمعی مردان و زنان سرزمینم را جریحه دار کرد. رفتار چنین افرادی تیری در جوشن خسته و غارت کاروان انسان هایی است که زندگی را به گونه مهرآگین و با آرامش می خواهند و می پیمایند. وقتی که می شنویم و می بینیم در گوشه گوشه هایی از سرزمینم، غبار غم بر چهره عاطفه نشسته و تفاوت بین زن و مرد باعث شده که شخصی با خود برترپنداری به خود اجازه دهد زن را برده خود بداند و هر طور که می خواهد در تخیلات خودش و بدون توجه به قوانین حاکم در جامعه، هر طور که می خواهد درباره دیگر انسان ها حکم صادر کرده و اجرا نماید. زنان سرزمین من چه جایگاهی دارند با وجود کسانی که «سر بریده در دست» در کوی و برزن دور افتخار می زنند و قدرت خود را به رخ می کشند.این گونه رفتارها نه در فهم می گنجد نه مقبول جامعه متمدن کنونی است. در جامعه متمدن هر کسی که در پی رفع اختلاف چه با خودی و چه با غیر است، این چنین اقدام به رویارویی خشونت بار و غیرانسانی نمی کند و نباید کسی فرصت و مجال چنین عمل دهشتناکی داشته باشد. چنین رفتارهایی باز برپا کردن روح و شیرازه فرهنگ جاهلیت است و قربانی ساختن احساس امنیت زنان و دختران از رهگذر ادراک پیامدهای آشکار چنین اقدامی در جامعه است. مگر نه این است که زن مهر می ورزد و می سوزد تا روشنی بخش محفل خانواده باشد. آیا کانون خانواده می تواند جولانگاه خشونت عریان و حداکثری باشد؟ آیا می شود کانون مهر و عطوفت را نادیده گرفت. نباید نقش اساسی زنان را در حفظ و تحکیم جامعه نادیده گرفت. اوست که می آموزاند و بی منت تربیت می کند. شادی می آورد و شهد آرامش بی مزد می پراکند. پس مزدشان بی مهری نیست. بر ما است که قدر بدانیم، ارج نهیم و مهر بورزیم و روا نیست روشی غلط بنا کنیم و جفا کنیم. جامعه ای که قدر زن را نداند و به حقوق زنان حساس نباشد، از کارکردهای نهاد خانواده به عنوان پایه ای ترین نهاد اجتماعی بهره لازم را نخواهد برد و در پیشبرد کارکردهای اجتماعی و تربیتی خود با شکست روبه رو خواهد شد. چون زنان ریشه جامعه هستند که اگر خوب آبیاری نشود ثمری هم نخواهد داشت. چنین رفتارهایی بی ارزش نشان دادن جایگاه زنان و خود را مالک جان و مال و ناموس زنان دانستن است. باید به خود آییم و ریشه این افکار پلید را بخشکانیم. بیم آن می رود که شرار آتش این تفاوت، کانون عاطفی خانواده را آتش بزند. مونا در خیال و رویاهای کودکانه نکرده مستغرق و قربانی توفان سهمگین برتری طلبی شد و داغی شد بر خاطر موناها و رومیناهای دیگری که عاقبت شان را نمی دانند. عادی سازی این مساله آتش ترس و ناامنی را در دل زنان این سرزمین روشن می کند و بذر یاس و ناامیدی در بین آنها و همه جامعه پراکنده می شود، نهال مهر می خشکد و شکوفه های امید در دل زنان پژمرده می شود. تکرار چنین جنایاتی به قول دورکیم باعث عادی سازی آن در جامعه می شود. ترس از آن روزی است که هر کسی برای خود قانون وضع کند و حکم قصاص صادر کند که نتیجه آن ایجاد ترس و وحشت و نا امنی و تبدیل جامعه به یک جامعه آنومیک است. نیاید به راحتی گذاشت و گذشت. دید و چشمان را بست. در برابر کوته اندیش ها نباید کوتاهی نمود. همان طور که پیامبر(ص) دید و نگذشت و جایگاه شامخ زنان را در جامعه خرافات زده جاهلت احیا نمود. پس برپا کنیم «خلقکم من نفس واحده و خلق منها و زوجها وبث منهما رجالا کثیرا و نساء». ولی با اتفاقات اخیر بیم آن می رود که بار دیگر تفکرات مبتنی بر جنسیت بر انسانیت غلبه یابد و جایگاه انسان ها به عنوان آفریده ممتاز خداوند، دستخوش پنداشت های جاهلانه و خشونت بار جنسیتی گردد. وجدان جمعی جامعه جریحه دار شده، باید ببینیم، دفاع کنیم و روشنگری کنیم که بار دیگر شاهد این کج رفتاری ها نباشیم چون تحمل مکرر این فجایع دیگر فراتر از توان زنان این سرزمین است. هر چند فراق، پشت امید شکست/ هر چند جفا دو دست عالم ببست/ نومید نمی شود دل عاشق و مست/ هر دم برسد به هر چه همت، دربست پدرسالاری و «ناموس» محدثه کاظمی اساسا ناموس، بیشتر یک پدیده جامعه شناختی است تا مساله ای فقهی و دینی. قتل های ناموسی بیشتر از آنکه از دین نشات گرفته باشد حکایت از نظام پدرسالاری دارد. نظامی که در آن زن حق خاصی ندارد و با پدر، شوهر و برادرش تعریف می شود. در جامعه پدرسالاری، علاوه بر عقاید غلط حاکم و نوع نگرش جامعه نسبت به زن، شیوه های رفتاری زنان و عدم آگاهی از حقوق و جایگاه انسانی خود در جامعه، از دلایل اصلی سلطه مرد بر زندگی زن و از بین بردن حقوق مادی و معنوی وی و سرانجام ازخودبیگانگی او محسوب می شود. پدر سالاری یا واژه نزدیک به آن مردسالاری، توسط ماکس وبر، برای نشان دادن نظام قدرت در جوامع سنتی به کار می رود. در جوامع پدر سالار و در قالب خانوار، اقتدار، توسط وراثت اعضای مذکر خانواده انتقال پیدا می کند. تکرار هر روزه قتل های به اصطلاح ناموسی و آماری حدود ۱۲۰۰ فقره قتل ناموسی و تنها در بیست سال گذشته ایران نشان از جامعه پدرسالاری است که میل به تغییر و گذر از آن با سرعتی کم پیش می رود. جامعه پدرسالار در ایران تا جایی پیش رفته است که مردان در همه جا در مشاغل، سریال ها، فیلم ها، و... جزو نژاد اول محسوب می شوند و زن جنس دوم است! زنی که پدر، عمو، برادر، پسر می توانند برای او تصمیم بگیرند و حقوق زن با این افراد تعریف می شود. این قانون نانوشته و این حق ناحق در کنار قانون های نوشته شده و نابرابر زنان و مردان طی تاریخ به اسم مردان مهر خورد و همچنان نیز ادامه دارد. وقتی پسران در خانواده ای بزرگ می شوند که قدرت برای شان تعریف می شود، این برتری، احساسی از مراقبت را در پسران خلق می کند و برای شان از کودکی نهادینه می شود، حس خود برتربینی که حق هر کاری را برای آنها تعریف می کند. مردان در این جامعه پدرسالارانه رشد می کنند و زنان ناموس شان محسوب می شوند که باید روی آنها غیرت داشته باشند و اینکه مبادا با کوچک ترین اشتباهی غیرت شان لکه دار شود، زنان را به زندانی هایی بدل می کند که همیشه توسط همین ناظرین و مالکین به طور آشکار یا مخفیانه و حتی در قالب کلمات نظارت می شوند!این جامعه پدرسالارانه نیاز به تغییر اساسی و حرکت به سمت مدرن شدن دارد و ای کاش این تغییر با سرعتی بیشتر اتفاق بیفتد قبل از آنکه سرنوشت دلخراش عاطفه ها، رومیناها، ریحانه ها و... باز هم تکرار شود.